سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بخل ننگ است و ترس نقصان ، و درویشى کند کننده زبان زیرک در برهان ، و تنگدست بیگانه در دیار خود بر همگان . [نهج البلاغه]

بدون حضور تو
خانه | ارتباط مدیریت |بازدید امروز:1بازدید دیروز:0تعداد کل بازدید:13636

مونا :: 86/8/30::  9:9 صبح

 

  مات ومبهوت بدون حضورت آن را که گذشته مرور می کنم

 دوره می کنم این صاعقه ی عظیم را

 واین سیل مهیب را

دیگر از اقتدار و پایداری وجودم خبری نیست !

 دلم می خواهد بدون حضور تو تا انتهای ظلمت شب بدوم

تا صدای تو را بشنوم

تا به حضورت برسم...

 رنج بدون حضور تو جاودانه است

دیو اضطراب تمام بنیانم را متلاشی کرده است

 و من فقط در هاله های ابهام انعطاف نگاهت را لمس می کنم


مونا :: 86/8/29::  3:40 عصر

 

           هوا را از من بگیر...

           خنده هایت را نه !!!!

           گرفتی...

           همه ی سبزی وجودم را گرفتی......

          چو نان چناری کهن خسته از هیاهوی روزگار

          تلخ تلخم !!!

          سخن از گلایه و درد نیست

        سخن از بی حضوریت است ....


مونا :: 86/8/27::  10:39 صبح

 

چشمان خیال انگیزت در نیمه های شب

 همه ی بنیان وجودم را ویران می کند

و هر صبح از شعف دیدنت خرمن خواب را می چینم

و سراسیمه در آیینه ی صبح بدون حضور تو

به دنبال سیل سیال نگاهت میگردم

 اما  .....

 پس کی در شب بی پایان چشمانت گم خواهم شد

ولی با این همه بدون حضور تو

بدان من از عطر نفس ها یت سرشارم

واین است شکوفایی گل امید در دلم

در لحظات تلخ بدون حضور تو !


مونا :: 86/8/27::  10:2 صبح

 

در لحظه های بدون حضور تو بودن

تنها به شکرانه ی صدای خنده هایت و نگاه گیرایت

 در آزمون مرگ مردود می شوم

این دل که مست آن دو چشم سیاهت است

در بی حضوریت

 از شوق لحظه های ناب با تو بودن

 لحظه های زندگی را با تو زندگی کردن

سر به خاک پای تو می گذارد

 وتنها تو را می ستاید

 چونان که آدمیان بدانند

چشمان مستت بسان اهورا ستودنی است


مونا :: 86/8/27::  9:52 صبح

 

 بدون حضور تو

دلتنگی را تفسیر می کنم

و این دل تنگ را برای لحظات حضورت دلداری میدهم

بدون حضور تو بهار معنی ندارد

 و گرمی تابستان نشان از گرمای چله است


مونا :: 86/8/27::  9:36 صبح

 

نگاهت کویر روحم را چنان شستشو میدهد که

 از ترس غرق شدن در وجود بی انتهایت

چشم از چشمان زیبایت می گیرم

کجاست سایه سار وجودت تا سایه کند بر تنهاییم

این بدون حضور تو

جنگل وجودم را به آتش کشید .....



لیست کل یادداشت های این وبلاگ