ایمان به نا امیدی سهمگین ترین قسمت حادثه است
انگار آفتاب طلوعش را بدون حضور تو
از من دریغ می کند ...
در این بطالت و یأس حضور تو
مانند رستن گیاهان سبز در یک زمین هرزه است
ببین چه پنداشت غریبی دارم !!
در لحظه هایی که آتش خشم عصیان می کند
من تو را در کنار خود می طلبم
میل با حضور تو بودن را در خود فریاد می کنم
شاید سکوت بلندترین فریاد اعتراضم باشد ...